کد مطلب:140306 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:109

واقعه جان گداز عصر و غروب روز تاسوعاء
مرحوم سید در لهوف می نویسد:

پس از آنكه حضرت قمر بنی هاشم سلام الله علیه از عمر سعد شب عاشوراء را مهلت گرفت امام علیه السلام سر بر بستر گذارده و اندكی خوابیدند در عالم خواب فضاء روشن و هواء مصفائی را حس كردند و در همین حال علیا مخدره زینب كبری در بالین آن جناب نشسته بود و همچون شمع می سوخت و در كمال حزن و اندوه با آستین های لباس برادر را باد می زد و بفكر شهادت برادر دیدگانش از اشگ پر و همچون دانه های مروارید از چشمانش ریزان بود ناگاه امام علیه السلام سر از خواب برداشت و چشم گشود و خواهر را با آن حال مشاهده نمود و فرمود:

یا اختاه، خواهرم زینب.

علیا مخدره عرض كرد: لبیك، بلی برادرم

حضرت فرمودند: خواهرم خورشید عمرم به افول گرائیده و روز جانم بسر آمده و هلال مصیبت تو طلوع نموده الآن در خواب رفتم جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم كه با پدر و مادر و برادرم جملگی در یك جا جمع بوده و فرمودند: یا حسین انك رائح الینا عنقریب، بزودی بما ملحق خواهی شد

فرد



چو بشنید زینب بنالید زار

كشید از سر آن معجر زرنگار




فلطمت زینب وجهها و صاحت و بكت پس از این خبر علیا مخدره زینب سلام الله علیها طپانچه بر صورت خود زده و صیحه كشید و زار زار گریست.

امام علیه السلام خواهر را تسلی داد و فرمود: خواهرم آرام بگیر و ساكت باش و نگذار دشمنان بر من شماتت كنند، پنهانی گریه كن، خواهرم حسین تو دل از این جهان كنده و رخت از این عالم بربسته این زندگی كه همه اش از برای من درد و رنج و بلاء است به چه كار آید، پس همان بهتر كه چشم از این عالم ببندم سپس امام علیه السلام دست مبارك به سینه خواهر كشید از بركت دست آن حضرت تسكین دل از برای مخدره حاصل شد.